روزگار وایسا می خوام پیاده شم
دیگه دنیا واسه من جا نداره
دل من می خواد بره یه جای دور
اما از وقتی شکست پا نداره
روزگار غریبه ای با غصه هام
واسه من هزار قلم ساز می زنی
وقتی از ساز زدنات خسته میشی
دل صاب مرده رو ساده می شکنی
روزگار خیلی سیاهی روز گار
روزگار دورنگی و بذار کنار
اگه مرهم واسه زخمام نداری
لااقل نمک رو زخم من نذار
روزگار مث تموم آدما
خنجر و همیشه از پش می زنی
سند کشتن قلب آدم و
روزی صد هزارتا انگش می زنی
دوست دارم تو بازی چرخ وفلک
واسه ی فلک شدن آماده شم
اما تو فقط منو می چرخونی
روزگار وایسا می خوام پیاده شم
روزگار از آدما خسته شدم
طاقتم داره به اخر می رسه
من نفس نفس دارم تموم می شم
یه نفر نیس که به دادم برسه
روزگار خسته ام از دست همه
از تو و هر چی که اسمش آدمه
کوله بار بی کسی رو شونه هام
زخم خاطرات تو ، رو سینه مه
شونه هام دیگه تحمل نداره
روزگار سنگینه بار حرف زور
دیگه موندن به دلم قد نمی ده
دل من می خواد بره یه جای دور
دوست دارم تو بازی چرخ وفلک
واسه ی فلک شدن آماده شم
اما تو فقط منو می چرخونی
روزگار وایسا می خوام پیاده شم
:: بازدید از این مطلب : 463
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4